خاطره
تو ادامه مطلب خاطرمو نوشتم
هر کی رمزو میخواهد
بگه بش بگم همین طوری باز نیس
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۶/۱۱/۲۹ ساعت 19:8 توسط saghar
|
سلاااااااااام اول یه چی میگم بعدش بریم سراغ اصل
ادامه نوشته
مطلب ینی ترررررررررولاااااااا...
آسونه ۱۰ بار فقط بگو چه ژست زشتی
خخخخخخخخخخ دیدی ضایع شدی...
برو ترولارو ببین حالا
رمزم همون کلمه آسونه است البته ی اخرشو بردارین
خخخ
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۶/۱۱/۲۹ ساعت 19:0 توسط saghar
|
خاستگاریه عاغا خره...
خخخخخخخخخ شلاااااااااااااام اومدم با یه چیز خیییییییلی باحال بخونینش...
خخخخخخخخخ...
خری آمد به سوی مادر خویش بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش***
برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری***
خر مادر بگفتا ای پسر جان تو را من دوست دارم بهتر از جان***
ز بین این همه خرهای خوشگل یکی را کن نشان چون نیست مشگل***
خرک از شادمانی جفتکی زد کمی عرعر نمود و پشتکی زد***
بگفت مادر به قربان نگاهت به قربان دو چشمان سیاهت***
خر همسایه را عاشق شدم من به زیبایی نباشد مثل او زن***
بگفت مادربرو پالان به تن کن برو اکنون بزرگان را خبر کن***
به آداب و رسومات زمانه شدند داخل به رسم عاقلانه***
دو تا پالان خریدند پای عقدش به افسار طلا با پول نقدش***
خریداری نمودند یک طویله همانطوری که رسم است در قبیله***
خر عاقد کتاب خود گشایید وصال عقد ایشان را نمایید***
دوشیزه خر خانم آیا رضایی؟ به عقد این خر خوشتیپ درآیی؟***
یکی از حاضرین گفتا به خنده عروس خانم به گل چیدن برفته***
برای بار سوم خر بپرسید که خر خانم سرش یکباره جنبید***
خران عرعرکنان شادی نمودند به یونجه کام خود شیرین نمودند***
به امید خوشی و شادمانی برای این دو خر در زندگانی***
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۶/۱۱/۲۹ ساعت 18:56 توسط saghar
|
مسابقه
سالممممم
ادامه نوشته
خوبین ؟؟؟؟
مسابقه داریم
مسابقه ......
این توریه که شما
اسم عشقتون میگین
( از اشیاع گرفته تا جان دار میگین مینویسم دلیلشم بیگن )
یه کوچولو هم تبلیغ کنین بهم تو نظر بگن
بنوسم بقیه بایت به شما رای بدن
هرکی 20 تا استکر هایی که میزارم با توجه به رای دختر را برندس
جایزشم چیزای برا وبلاگ است (بعدا میگم )
(اونایی که وب دارن شرکت کنن )
نفرات نامحدوده
من اسمتونو ز اونایی که شرکت میکنن را ادامه مطلب مینویسم
بیاین که عالیه بیاین شانستون را امتحان کنید .
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۶/۱۱/۲۸ ساعت 19:53 توسط saghar
|
دختر
ﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺻﺒﺢ ﻋﺮﻭﺳﯽ ،زن وشوهر ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻨﺪ.
ﺍﺑﺘﺪﺍ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ.
ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ.
ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ
ﻗﺒﻞ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ،
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ.
ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮ
ﺁﻣﺪﻧﺪ.ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ.
ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺯﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﮔﻔﺖ:ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ
ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﺷﻨﺪ
ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻢ
ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﺸﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩ.
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ.
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺩ.
ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪﺍﯾﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ، ﭘﺪﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ
ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ
ﻣﻔﺼﻠﯽ ﺩﺍﺩ.
ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺘﻌﺠﺒﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ
ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ ؟
مرد ﺑﺴﺎﺩﮔﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺴﯿﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ!
♥♥♥سلامتی همه دخترای با محبت ♥♥♥
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۶/۱۱/۲۸ ساعت 19:35 توسط saghar
|
👈👈ممنون از نظر های شما 👉👉